زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.
اول: مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
او گفت: ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!
دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده ای گل الود میرفت
به او گفتم قدم ثابت بردار تا نلغزی.
گفت:من بلغزم باکی نیست بهوش باش تو نلغزی شیخ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید
سوم: کودکی دیدم که چراغی در دست داشت
گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟
کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت
و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم: زنی بسیار زیبا که درحال خشم
از شوهرش شکایت میکرد. گفتم اول
رویت را بپوشان بعد یادداشت هایی از جنس ابریشم...
ادامه مطلبما را در سایت یادداشت هایی از جنس ابریشم دنبال می کنید
برچسب : زاهدی,گوید,جواب,چهار,نفر,مرا,سخت,تکان,داد, نویسنده : abrishamalio بازدید : 17 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:05